محمد حاجوی - انتظار

خانه |صفحه ی مشخصات | پست الکترونیک

آقا جان کی می آیی؟

پس کی؟ کدامین جمعه نقاب انتظار را بر می داری؟

از هر که مى پرسم مى گوید جمعه مى آیى، امّا کدام جمعه؟ در روزگار تیره ما هر روز جمعه است و

جمعه ها صبح و شب ندارند و همه عصرند. گفتم تا جمعه دیگر چند آدینه مانده است؟! گفت: یک یا

زهراى دیگر، گفتم: زهرا را تو مى شناسى؟! گفت: همان نیست که شب هاى جمعه و صبح جمعه پرده

خوان خون است و دستى بر پهلوى شکسته دارد، گفت: و همانى نیست که کبوتران فرج را در غروب

جمعه یک به یک بر بام انتقام مى نشاند؟! من میان حضور و ظهور تو سرگردانم و حیران، نمى دانم از تو

کدام را بخواهم، اگر حضور را بخواهم، ترس آن دارم که چشمانم لیاقت دیدن تو را نداشته باشد و اگر

ظهور را خواهم، نه، نمى توانم ظهور را بخواهم، چون خود نیز مى خواهى ظهور کنى امّا وقتى تنها و

غریبى چگونه ظهور کنى؟ وقتى یار و یاورى ندارى چگونه ظهور کنى؟ آخر همه این ها که مى خواهند و

مى گویند که یار و یاور تو هستند، انسان هاى جدا خورده از رنگ هستند.


نوشته شده توسط محمد حاجوی در پنج شنبه 86/10/27 و ساعت 7:8 عصر | نظرات دیگران()
نامه

نامه ای از شهید آوینی خطاب به نائب المهدی مولا امام علی خامنه ای

خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی، نائب امام عصر(عج) حضرت آیت الله خامنه ای(ایدکم الله تعالی):
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
امتثال امر فرصتی برای عرض ارادت در این مرقومه باقی نمی گذارد، لذا حقیر مستقیما با استمداد از فضل بی منتهای رب العالمین وارد در اصل مطلب می شوم، بعد از عرض این مختصر که: ما با حضرتعالی به عنوان وصی امام امت(ره) و نایب امام زمان(عج) تجدید بیعت کرده ایم و تا بذل جان در راه اجرای فرامین شما ایستاده ایم، همانگونه که پیش از این درباره ی امام امت(ره) بوده ایم و بسیارند هنوز جوانانی که عشق به اسلام و شوق رضوان حق، آنان را در میدان انقلاب نگاه داشته است، با همان شوری که پیش از این داشته اند. خدا شاهد است که این سخن از سر کمال صدق و از عمق قلوب همان جوانانی سرچشمه گرفته است که در تمام این هشت سال، بار جنگ را بر شانه های ستبر خویش کشیده اند. ما به جهاد فی سبیل الله عشق می ورزیم و این امری است فراتر از یک انجام وظیفه ی خشک و بیروح. این سخن یک فرد نیست، بلکه دست جماعتی عظیم است که به سوی حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بیعت کند، بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان ارجی در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت(عج) و نه تنها آماده، که مشتاق بذل جان هستند.سَرِ ما و فرمان شما.


«کمترین مطیع شما سید مرتضی آوینی»

نوشته شده توسط محمد حاجوی در پنج شنبه 86/10/27 و ساعت 6:52 عصر | نظرات دیگران()
بقیت الله ...
بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین


نوشته شده توسط محمد حاجوی در پنج شنبه 86/10/27 و ساعت 6:42 عصر | نظرات دیگران()
عشق یعنی؟؟؟؟؟؟؟

عشق یعنی انتظار و انتظار                                                   عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر                         عشق یعنی سجده ها با چشم تر

عشق یعنی دیده بر در دوختن                            عشق یعنی از فراقش سوختن

عشق یعنی سر به در آویختن                            عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی لحظه های ناب ناب                         عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی بنده فرمان شدن                            عشق یعنی تا ابد رسوا شدن

عشق یعنی گم شدن در کوی دوست                عشق یعنی هر چه در دل آرزوست

عشق یعنی یک تیمم یک نماز                             عشق یعنی المی راز و نیاز

عشق یعنی یک تبسم یک نگاه                                              عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه

عشق یعنی سوختن یا ساختن                           عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی همچو من شیدا شدن                     عشق یعنی قطره و در یا شدن

عشق یعنی پیش محبوبت بمیر                          عشق یعنی از رضایش عمر گیر

عشق یعنی زندگی را بندگی                              عشق یعنی بندگی آزادگی


نوشته شده توسط محمد حاجوی در پنج شنبه 86/10/27 و ساعت 6:31 عصر | نظرات دیگران()
السلام علیک یا ابا صالح المهدی

السلام علیک یا ابا صالح المهدی


نوشته شده توسط محمد حاجوی در پنج شنبه 86/10/27 و ساعت 6:26 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره وبلاگ
محمد حاجوی - انتظار
محمد حاجوی
سلام بر آنان که در فراق یار در کوچه پس کوچه های تنهایی سر به دیوار انتظار نهاده اند و چشم به راه نیم نگاه مهدی فاطمه اند... ای گل نرگس... چه میشد که ما را در جمع پروانه هایت پذیرا می شدی؟چه میشد که تشعشع گرمی نگاهت به سویمان روانه می شد؟ نظری فرما بر کوچه تاریکمان. که همه پروانه شمع توایم. همه پروانه ها در این کوچه تاریک به امید حس کردن گرمای وجودت گرد هم امده اند. مولا جان نظری فرما... این صفحات برگ برگ روزهای انتظاریست که به امید آمدنش از پس هم ورق می زنیم... العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان یا مهدی ادرکنی... عبد عاصی قلـــم بتراشــم از استـخوانم مرکب گـــیرم از خــون رگانم بگـــیرم کاغـــذی از پرده دل نویســم بهـــــر یار مهربانــم
لینک به وبلاگ
منوی اصلی
 RSS 
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین

آمار وبلاگ
بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 3
مجموع بازدیدها : 3511
خبر نامه
 
ParsiBlog.com پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی